تو با منی
همیشه و همه جا
این که با من
در پیاده رو قدم می زند
و ابرها را در قاب پنجره می نشاند
وآنقدر در خیال من است
که یک بشقاب اضافه می آورم
ولیوانی اضافه
و سیگارم را با او قسمت می کنم
وشعرهایم را
و فیلم مورد علاقه اش را می گذارم
و می گذارم آنقدر نزدیک شود
که از مرز لب هایم بگذرد
او گاهی دستم را می گیرد
وروی صندلی دونفره ی اتوبوس می نشاند
ودر مسیری نامعلوم
درخت های کنار جاده از ما دور می شوند!
از: فرسا عمران