آب از سَرِ من تا دلِ تو خوب گذشته ست ، دُرُست
بختِ من و تو ، در کفِ دریا بنوشته ست، درست
خط های کنارِ چشم تو، نَگو، عمیقِ یک اقیانوس
کِلکِ قلم آماده و پلکی که نبسته ست، درست
دستی که چه مستانه کَژ میشد و مَژ میشد
من در طلبِ اندکِ پیمانه نشسته ست درست
موهایِ مرا بافت دو تا زیر، دو رو
چشمم همه تو ؛ خواب نرفته ست درست
سَردی تو ولی نَبات در خانه پُر است
مصراعِ همین بیت ، نگفته ست، درست
از: فهیمه مستفشار/ پایان مرداد ۹۹
چشم خرماییِ من ، تو تماشایی ِمن
از ازل ناجیِ من، گنجِ پنهانیِ من
مو پریشانیِ من، لبِ کارونیِ من
ماهِ جنجالیِ من، دلِ طوفانیِ من
بَسته پسته من، شعرِ لب بسته من
شاعر خسته من، بَس کنم قافیه را؟
شب بخیر
از: فهیمه مستفشار
و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگه داشتن
کسی درونت
حتی
با وجود این فاصله های دور.
اوزدمیر آصف
به پیری خو میگیرم
به دشوارترین هنر دنیا
کوبه ای به در برای آخرین بار
و جدایی بی انتها
ساعتها میگذرند، می گذرند، می گذرند
می خواهم بیشتر بفهمم حتی به قیمت ایمانم
خواستم چیزی برایت بگویم نتوانستم
دنیا مزه سیگار ناشتا دارد
مرگ پیش از همه چیز تنهایی اش را برایم فرستاده
حسرت می برم به آنان که حتی نمی دانند دارند پیر می شوند
بس که سرشان گرم کارشان است.
#ناظم_حکمت
ترجمه: احمدپوری