رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

نقاشی تصویر نمایه مربوط به نقاش محترمه دوست خوبم خانم نشمین ریاضی میباشد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

۲۶۸ مطلب توسط «فهیمه مستفشار» ثبت شده است

سَنجاق زدی به مویم و خندیدی
یک صاعقه زد و بعد باران دیدی
یک صاعقه یک فِلاش یک ثبت شدیم
در قاب نماندی؛ تو چرا مَحو شدی؟
با عطرِ به جا مانده ات حالا چه کنم؟
با قامتِ بسته ی تماشا چه کنم؟
با طعمِ رُطب به رویِ لبها چه کنم؟
با این زنِ افسرده ی تنها چه کنم؟ 
این شعر وصیتِ همان رابطه است
در دل،  غمِ جامانده ی آن حادثه است
تو یقین بدان صاعقه و پنجره هم
همدستِ تو در عزایِ این حنجره است
من شاعر آن شبِ تو با من هستم
مردانه، بدون تو ؛  درون، زن هستم
مردانه نماندی سرِ آن قول و قرار
باشد تو نباش بر سَرِ قول؛ ولی من هستم
باید بروم ترانه را خواب کنم
از عشق بگویم و دِلَش آب کنم
من از تو فِراق  دارم و یک سنجاق
باید بروم که هر دو را قاب کنم
مِن بعد به خاطرم نّیا لطفا ،تو
منظورِ ترانه ام نّیا لطفا ،تو
تو آنطرف جوی و مَنم این سمتش
دیگر درِ خانه ام نیا لطفا، تو!
از: فهیمه مستفشار/ اردی بهشت۱۴۰۱
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
فهیمه مستفشار
داستانِ شَبان و موسی را؛ عافیَت گشتنِ زُلیخا را
عاقبت خِیریِ  مَردی به نامِ حُرِ بن یزیدِ ریاحی را
عبرت ما نمیشوند اینها؟جای صورت بیار سیرت را
 ما نشستیم سالهااینجا، تو نمیبینی کَساءِ یَمانی را؟
زن به لبخند: و إذَالموعودةُ سُئِلَت بِأیِ ذَنبِ قُتِلَت
..: چه سبکسر!چه لبخندی! زده بر هم تمامِ اینجا را! 
   سروده: فهیمه مستفشار/ اسفند۱۴۰۰
فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

مست زمستان مشو؛ عاقبتش بهمن است
بهمنی از برف و بوف؛ در دلش آبستن است
دست به سرما مبر ، چشم به بوران مده
گوشه محراب باش؛ ساقی تو این زن است
گوش به هوهوی باد ؛ گر ندهی شاد باد
تا برسد نوبهار، فرصت بوسیدن است!

     زمستانه؛ از: فهیمه مستفشار





 

فهیمه مستفشار

پنهون کن پنهون، اینجا نمیفهمن
وقتی که میخندی، از غصه میمیرن
پنهون کن پنهون؛ رنگ نگاهت رو
همرنگ آبی تو؛ همرنگ شب مردم
دستهاتو پنهون کن؛ رنگین کمون  دستت
صد رنگ و نامردن، تهمت پیش اسمت
آزادی مطلق وقتیه که هستی
ترانه رو ول کن امشب که سرمستی
با هم بریم اونجا که هیچ صدایی نیست
صدای تو بسته، هیچ اعتمادی نیست
خوابم میاد اما تا صبح بیدارم
گوشتو نزدیک کن.. خیلی دوستت دارم!

 

فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

 


دریافت

فهیمه مستفشار