اگر تو زاده نمی شدی
هر روز عصر
مردم که به خانه های شان بازمی گشتند
می ایستادند
یک لحظه به یکدیگر دقیق می شدند...
و شگفت زده می پرسیدند :
«برف... بچه ها... کار... جاده ها،...
اما انگاریک چیزی کم است « ؟
و پریشان به خانه قدم می نهادند.
شمس لنگرودی