ریشه ام را زدند🌾:
رویِ دستش نشسته تابستان،رویِ پایش طلوعِ تاکستان
التهابِ هزار دستان دل، پیرو کیش و مذهبِ مَستان
در قنوت اش نشسته یک طوقی، خنده های سرِ شوقی
اقتدا میکند به دریا او، دو رکعت در فراق سرمستان
گفتم از تو، شبیه هیچ کسی، گفتم از تو، نرو، نرسی
نه شبیه خودم شده ای، کور و کر در میانِ ناطوران
ریشه ام را زدند، میدانی؟ ریشه ات را بگو برود...
برود پیش گاو یا که خران، نرود لابه لایِ ناسوران!
فهیمه.مستفشار