داستانِ شَبان و موسی را؛ عافیَت گشتنِ زُلیخا را
عاقبت خِیریِ مَردی به نامِ حُرِ بن یزیدِ ریاحی را
عبرت ما نمیشوند اینها؟جای صورت بیار سیرت را
ما نشستیم سالهااینجا، تو نمیبینی کَساءِ یَمانی را؟
زن به لبخند: و إذَالموعودةُ سُئِلَت بِأیِ ذَنبِ قُتِلَت
..: چه سبکسر!چه لبخندی! زده بر هم تمامِ اینجا را!
سروده: فهیمه مستفشار/ اسفند۱۴۰۰