در گذشته مُرور میکردم؛ از تو اما عبور میکردم
لذتِ سالهای دانشگاه، ختمِ آن شد همیشه تنها آه
از تو اما عبور میکردم، عشق ؛ ذِبحِ غرور میکردم
در خیالم، ستاره؟ اَبَدا، حرف من یک کلام: تنها ماه
حال و اکنون ضیافتِ ماهَم؛ دلم اما ستاره میخواهد
قلم ام در کنار این ماه ، مرثیه گو ؛ ترانه میخواهد
منزوی، شاعِرِ شعورِ غزل، حال من را چقدر زیبا گفت:
... که عشق ماهِ بلندِ من، وَرایِ دست رسیدن بود!
فهیمه مستفشار/ زمستان ۱.۳.۹.۹