بست قامت، سکوت و نیت و او... رفت بالا دو دست و دل با او... جای حمد او قصیده سرود... در رکوع اش گذشت شعر فروغ... بر لبش جای ربنا میگفت: من میشناسم بوی موهاتو... من مسخِ آن جو گندمی بودم..وقت وداع گفتم: من انتخاب چندمی بودم؟
شعر از : فهیمه مستفشار/ زمستان ۴۰۱