رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

نقاشی تصویر نمایه مربوط به نقاش محترمه دوست خوبم خانم نشمین ریاضی میباشد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

بوسه دزدانه 😙:

بیخبر می آیی، این چه رسمی ست، مگر نامِ تو شعر است
یا  نسبتی داری با بوسه دزدانه یک خویش ولی در بُن بست
من که آبستنِ شعرم، تو یکباره نیا، در بزن ؛ إِذن بخواه 
من تو را میبینم، شعرِ من ، ناپُخته، زودتر از موعد، می آید
راستی دیشب خوابِ خوبی دیدم، فالِ خوبی ، حالِ خوبی
جایِ پایت، عطرت، کاملا حس میشد، بویِ چوبِ دودی
نَپَریدم از خواب، کشیدم خواب را رویِ سَرم، سردم بود
خواب هم نازم کرد و نمازم از قضا، صبح قضا شد با خواب
                         فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار

مرور📖:

دست میبرم به سمتِ کاغذ و قلم ، تو را مُرور میکنم
با کمالِ احتیاط ، از خطوطِ قرمزِ تو هم عبور میکنم
یاد ، میروم به خاطراتِ دور، اولین کتاب: بوفِ کور
میشوم هِگِل، یا که کانت،عقل را لُخت و عور میکنم
عشق تابعِ دو جزئیِ تو و من، عُذرِ عقل را بخواه تو
بوسه ای بیار، من برایِ تا همیشه ، بوسه جور میکنم
شعر، شاعر و غزل، من، تو و شبی چه عاشقانه گرم
روزِ بعد و ختم ، بر سر مزارِ عقل،رقصِ نور میکنم
                     فهیمه مستفشار

f

فهیمه مستفشار

گلپر:

داری میایی اندکی گُلپَر بیاور با خودت جانِ جهان جان
گلپر، انار و  کُرسیِ گرم ومن، کنارت ، جان جهان جان
پیراهن یَشمی ، پیراهنی که رنگ چشمت بود، بر تن کن
نقاشِ دیدارِ توام؛یک بوسه از کنجِ لبت، جان جهان جان
خواهش نمیکردم بیایی، آمدی، گفتی، نشستی، خواستی،
آراستی تصویرِ رویای شب ام،  روزَت، جان جهان جان
دارد صدای صوت آقاتی به گوشم یا تو میخوانی؟ نمیدانم
باید که برخیزم،قامت به نامِ تو دو رکعت، جان جهان جان
                      فهیمه مستفشار

 

فهیمه مستفشار

ریشه ام را زدند🌾:

رویِ دستش نشسته تابستان،رویِ پایش طلوعِ تاکستان
التهابِ هزار دستان دل، پیرو کیش و مذهبِ مَستان
در قنوت اش نشسته یک طوقی، خنده های سرِ شوقی
اقتدا میکند به دریا او، دو رکعت در فراق سرمستان
گفتم از تو، شبیه هیچ کسی، گفتم از تو، نرو، نرسی
نه شبیه خودم شده ای، کور و کر در میانِ ناطوران
ریشه ام را زدند، میدانی؟ ریشه ات را بگو برود...
برود پیش گاو یا که خران، نرود لابه لایِ ناسوران!
                   فهیمه.مستفشار

 

 

 

 

 

 

فهیمه مستفشار

برف پارو میکنم، برف مویت را بیا پارو کنم با دست
شصت را که بگذرانی، میشوی دلخواه تر، سرمست
تابِ تابستان نداری، مردِ مردستان،زمستانیِ نابی تو
من زنِ تیرم، کمان آماده، بی آزار بهمن میشوم با تو
بده دستانِ سردت را، برایت تا سحر ها میکنم،ها ها
جواب حرفهایت تا سحر با این بهانه میشود : ها ها 
زمستان جان اذان شد، وقتِ قامت بستن ات با روز
دو رکعت شعرِ ثالث را به جا آور، بخوان با سوز.
                         فهیمه مستفشار

 

فهیمه مستفشار