رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

رقص قَلَم، رویِ بَلَم

نویسنده / شاعر......

نقاشی تصویر نمایه مربوط به نقاش محترمه دوست خوبم خانم نشمین ریاضی میباشد

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
نویسندگان

۸۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

باورت بشود یا نه 
روزی می رسد 
که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد 
برای نگاه کردنم ، خندیدنم 
و حتی  اذیت کردنم 
برای تمام لحظاتى که در کنارم داشتی
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود 
می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد. 

بهومیل هرابال  
ترجمه : پرویز دوایی

فهیمه مستفشار

تو:

باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند،‌ و رفت،
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود.

آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت،
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود.

درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود.

تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان!
و آمدی
با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی،
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم.

شیرکوـبیـکس

فهیمه مستفشار

گاهی خوابت را می‌بینم
بی‌صدا
بی‌تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک
که لب می‌زند و
معلوم نیست
حباب‌ها کلمه‌اند
یا بوسه‌هایی از دل‌تنگی

*توماس ترانسترومر

فهیمه مستفشار

گندمزار:

ناگهان دیدم
گندم را از خوشه های موی من می دزدی
و در کیف مدرسه ات پنهان می کنی
تو را از این بازی بازداشتم
دست بردار نبودی
ضربه ای روی دستت زدم
تا گندم را به یغما نبری
اما دست بردار نبودی
کوشیدم تو را به مدرسه بازگردانم
نپذیرفتی
و در گندمزار موی من خواب ماندی

* سعاد الصباحه *

فهیمه مستفشار

هوا
       که پیرهن پوشیده
هوا
       که میز صبحانه را می چیند
هوا
     که گوش می دهد به شعرهایم
هوا
     که لب بر لبم می گذارد
هوا
     که داغم می کند
هوا
     که هوایی ام کرده
هوا
     که حواسش نبود،این شعر است
                                           و از پنجره بیرون رفت .

گروس عبدالملکیان

فهیمه مستفشار

آدمی:

دلِ آدمی
به هنگامِ بهار،
زمستان را می‌خواهد
و به وقتِ زمستان
بهار را.
دلتنگ می‌شود،
برای هر آنچه که دور است...
آیا باید همیشه به ‌هم رسید؟
بی خیال شو!
بعضی چیزها وقتی که نیستند،
زیبایند

اوزدمیرآصف
مترجم مجتبی نهانی

فهیمه مستفشار

درخت پشت پنجره دوستت دارد
برخیز:

دارد دست‌هایش را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگ‌های سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص... برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.

شهاب مقربین
 

 

فهیمه مستفشار

 

خواب پرواز هم خوبست..

دیشب خواب پرواز را دیدم..

من پرواز کردم و تو برایم دست تکان میدادی..

وقتی که دور و دورتر میشدم و تو را دیگر نمی دیدم، انگار بالهایم را چیدند..

تو بالهای من بودی و انگیزه پرواز در من، دستهای تو بود که چون بال؛ تکان میخورد...باز هم به خوابم بیا..خب؟

فهیمه مستفشار

فهیمه مستفشار

 

فهیمه مستفشار

 

 

فهیمه مستفشار